loading...
سکوت مبهم
باران بازدید : 38 دوشنبه 09 مرداد 1391 نظرات (0)
سلام یه شعر سرودم در مورد مقام دوست و اینکه زمانه و روزگار بین دوست ها فاصله می اندازد و گاه انها را از هم بی خبر می سازد.خیلی خوشحال می شوم اگر در مورد این شعرم نظرتان را بفرمایید.

درخودم در فکر بودم ای رفیق    معرفت را کی نمودم بر رفیق

از خودم پرسش کردم یک شبی   روی دوست بتوان ندید تاکی رفیق

رسم دوران است او(یا) تقصیر من است؟     برسرم ماه ها نتابد نور رفیق

یاد آن دوران خوبی و خوشی    در کنار ماه تو بود ماه من ای رفیق

دیگر امشب نور نیست از ماه من  دلهره کرده میگوید به من، ای رفیق

عاجزم ازخود بتابم نوری زتو   نور من از ماه یار بود ای رفیق

نور او برعرش رفته برنتابد روی من     من زخود نوری ندارم بربتابم روی تو

  

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2138
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 13
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 74
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 801
  • باردید دیروز : 23
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,743
  • بازدید ماه : 3,300
  • بازدید سال : 43,240
  • بازدید کلی : 127,195